- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
به دستِ دین تو أدیانِ سابق میشود تکمیل رسیدی تا به ویرانی روَد اصحابِ شومِ فیل بخوان پیغمبرانه! چون که با لحنِ حجاز تو به واللهِ دو چندان میشود زیباییِ ترتیل محاسن را معطّر کردی و عطّارهای شهر کم آوردند و شد بازارشان بیرونق و تعطیل به باباهای در جهلِ مرکّب خفتۀ بیدین پس از این عشقِ دختربچهها را میدهی تحویل عقیقِ دستهایت میشود مُهـر نمازِ نوح عبایت میشود سجادۂ عیسی و اسماعیل »امین» بودی و با ایمان گمانم مادرِ موسی به دستانت سپرده کودکش را در کنارِ نیل نشسته گوشۀ معبد، تورّق میکند هر شب چه خوش میگوید از قرآنِ تو؛ تورات با إنجیل همان قرآن که «حبلُ اللّه» را «وحدت» تلقّی کرد خوشا آنکس که دارد در سکوتش قدرتِ تحلیل محمّد خواندمت جایِ رسول الله! امشب را کمی بگذار قـربانت شوم مانندِ جبرائیل ولی الله خواندی در غدیرِ خم! بدونِ شک به عشقت « یاعلی» میگوید آری صورِ اسرافیل!
: امتیاز
|
مناجات عید مبعثی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
مبعـث شده ای نور دو چـشمان پیـمبر آن چهـرۀ خود را بنـمـایـان گل حـیدر ای یـوسف گـم گـشتـۀ زهـرای مطهر باز آ که جهان غرق فساد است سراسر ای آنکه چو حیدر به زمان شمس عیانی وقـتـش نشده پـرده ز رخـسار کشانی؟
: امتیاز
|
عید مبعث پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
صحبت از مبعث که میآید مسخًر میشوم با نوای یا محمّد پاک و اطهـر میشوم ذکرِ پیغمبر شریف است و پُر از آزادگی نـامِ او میگـویم و مثلِ کـبوتر میشـوم میرهـانم خویش را از ظلـمتِ بیانتها میروم سمتِ رسول و ماهِ انور میشوم من مسلمانم مسلـمانِ دو ابـروی کـمان گر پـذیـرایم شود مانـندِ نوکـر میشـوم عـزّتِ تـسلـیم از آزاد بودن بهتر است عبدِ احمد هستم و با عشقِ او زر میشوم گفتههایش یک به یک روشنگرِ راهِ من است گر که از خطّش بپیچم باز ابتر میشوم گفت پیغمبر که بعد از من علی باشد نجات بیسبب نبود دمادم وصلِ حیدر میشوم سر سپردم بر امیرالمومنین یعسوبِ دین عاقـبتِ خیرِ دو دنـیا مثلِ قـنـبر میشوم مبعثِ ختم رسولان میدهد بر دل نوید میرسد یک روز مهدی و منوّر میشوم روزِ مبعث را سبک نشمار روزِ رحمت است صحبت از مبعث که میآید مسخّر میشوم
: امتیاز
|
عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
جهـان نـبـود و تو بودی نـشـانۀ خلـقت هـمای اوج سـعـادت به شـانـۀ خـلـقـت جهان نبود و خدا با تو گفـتگـو میکرد به حُـسن خـاتـمت از آسـتـانـۀ خـلـقـت جهان و هرچه در آن پیش تار مویت هیچ! چگـونه از تو بگـویم بـهـانۀ خـلـقـت؟! برای از تو نوشتن اجازه با عشق است بهار عطر تو را در گلابدان میریخت زلال نام تو را در دل جهان میریخت بخوان به نام خدایت که خلق کرده تو را هزار مژده و معنا از آن «بخوان» میریخت جهان چه داشت اگر روشنایی تو نبود؟ چگونه از سرِ گلدستهها اذان میریخت؟ به یُـمن آمـدنت سنگ، مهـربان میشد «ستارهای بدرخشید و...» آن ستاره تویی ستارهای که به آن میشود اشاره تویی سـتارهها و زمـین، دانههای تسـبـیحاند و خـیر اوّل و آخر در استـخـاره تویی زمین کتاب خودش را دوباره میخواند به هر کجا برسد مقصدش دوباره تویی بدون نور تو راهی به سمت پایان نیست بتـاب بر سـر دنـیـا که راه چـاره تویی بـــتــاب آیـــنــهگــردان آشــنــایــیهــا دعـای حضرت آدم قـسم به نـام تو بود نجـات نـوح پیـمـبر، به احـترام تو بود عصای حضرت موسی به نامت آذین داشت دم مـسـیح مـسیـحـایی از سـلام تو بود خلـیل، دوش به دوش تو رفت در آتش که شعله « بَرد و سلام» از طنین گام تو بود اگر عزیز جهـان بود یوسف از خوبی اسـیـر حُـسـن تـو دلـدادۀ کـلام تـو بـود بـیـا سـری به درخـتـان پـیـر بـاغ بزن علی پس از تو چراغ ولایت عشق است کنار حضرت کوثر که آیت عشق است دو چلچراغ، دو سرو جوان باغ بهشت که راز خلـقت آنها امامت عشق است دوازده غــزل سـبــز نـامـکــرّر نــاب که هر کدام به نحوی روایت عشق است کسی شـبـیه تـو میآیـد از اهـالـی نـور کسی که آمـدن او نـهـایت عـشـق است نهـایت هـمۀ خـوابهـای خـوب تـویی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ای آفرینش از تو گرفتهست تار و پود ای وسعت مقام تو بیمرز و بیحدود ای کـوههـا به بـردن نـام تو در قـیـام ای رودها به گـفتن ذکر تو در قعـود ای در اذان مــأذنــههـا زنــده تـا ابــد ای در گلوی هرچه مؤذّن پُر از سرود برگرد و از دوبـاره حـرایی بیافـرین پُر شد دوباره عـرصۀ تاریخ از یهود آل امیّه شکـل جـدیدی به خود گرفت شد کعبه در محـاصرۀ آلی از سعـود وقتش رسیده، باز الم یجـعـلی بخوان شد وقـت آنکه باز ابـابـیـلها فرود...
: امتیاز
|
مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
کـيـستی ای خـندههايت رحمةٌ للعالمين گـيسوانت ليـلةالقـدر سـماوات و زمین ای اشارتهای ابروهای تو لا ريب فيه مهـربانیهای چـشمـانت هدیً للمتـقـين ای شب معراج، سبحان الذی أسرای من عروة الوثقیست دامان تو يا حبل المتين ايّها المزّمّل امشب تا سحـر بيدار باش تا طلوع فجـر قـرآنها بخوانی با یقـین در رکوع کيست آن زيباترين انگشتری راز بگـشـا ای نـمـاز اولـين و آخـرين نخلهای سالها خشکيده خرما میدهند مینـشيـنی تا کـنار اين دل چـادرنشين
: امتیاز
|
عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
مـژده ای دل که شب بـعـثت طاهـا آمد جـان و روح دگـری بـر تـن دنـیـا آمـد شب همان شب که جهان غار حرا را میدید چـشم افـلاک، تـجـلّـیِ خـدا را مـیدیـد
: امتیاز
|
عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
از عـرش آمـدنـد مـلائک به خـدمـتـش تنها به قصد عرض ارادت به حضرتش حـالا در امـتــداد مـسـیـر پـیـمـبــریـش مـیآیـد از حـرا پـی اظـهـار بـعـثـتـش از لحـظـۀ الـست که نه پـیـشـتـر از آن بـر شـانـهاش خـدا زده مـهـر نـبـوّتـش او خـاتـم تـمـامی پیـغـمـبـران شـدهست پس خـتم هرچه خیر بوَد در رسالـتـش بـوی گلاب ناب زمین را گرفـته است آری نشـسته دُرّ عـرق روی صورتش افـتــاد کـوه نـور بـه سـجـده مـقـابـلـش تا دیـد جـلـوه میکـند اینسـان أُبُـهّـتـش در شرح بندگـیش چها میشود نوشت؟ جایی که میرسـد به خـدایش هـویّتـش پیش از ظهور رحمت کُـلیّهاش به دهر کِی شـاه مینـشـست کـنـار رعـیّـتـش؟ یک دم زبان به شکوه گری وا نمیکند هـرچــنـد مـیکـنــنـد دمــادم، اذیّــتــش کوثر رسیده است به او پس مشخّص است ننـشـسـته است گرد به دامان عصمتش باید که پـرچـمش همه جا قـد عـلَم کـند وقـتی عـلیست یار نخـست شریعـتـش او آمـده ست تا که بـفـهـمـنـد اهـل دین دین خداست، عشق به حیدر حـقـیقـتش در هر دو حال گفته فـقـط یا عـلی مدد قـربـان جَلـوتش که بوَد مثـل خَـلـوتـش امشب شب زیارتمخصوصۀ علیست پس شک نکن که رفته نبی هم زیارتش
: امتیاز
|
عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
در حـلـقـۀ لاهـوتـیـان شـور و نوا بود هر جا سخن از وصف یاری دلربا بود در رفت و آمد بود فـوجی از مـلائک از عـرش آوایی به جـمـع مـاسـوا بود عــشـاق بـا حـق وعــدۀ دیــدار دارنـد وعـده گه زیـبای حق با مصطـفی بود میـعـاد عـشاق از ازل تـعـیـین نمـودند این بار وعـده گاهـشان غـار حـرا بود آن چه در این دیدار بر هستی عیان شد یـک هــدیـۀ والا ز درگــاه خــدا بــود یـعـنی خـدا یک لطـف بیهـمـتا نموده یک رحـمـة لِلـعـالـمـین اعـطـا نـمـوده او که خدا بر ذات نامش خورده سوگند جبریل بر وحی کلامش خورده سوگند آن کس که قـبل از خلـقت عالم خداوند در نور خود بر احترامش خورده سوگند تنها نه بر نامش خـدای او قـسم خورد بر خاک مانده زیر گامش خورده سوگند هر سنگ زیر پـای او در روز بعـثت بر صدق و گفتار و پیامش خورده سوگند در سورۀ رعد او علی را شاهدش، خواند یعنی که بر او و امامش خورده سوگند آن کس که پـیـغـمـبـر به کل انـبـیا بود مـولا ابالـقـاسم مـحـمد مـصـطـفی بود هر کس که مستی میکند ساغر گرفته سـاغـر ز دست شاهـد و دلبـر گـرفـته گـفـتا که اِی مُـزَّمَّـل اِی مُـدَّثِّر ای یـار برخـیـز که پـیـغـمـبـریات سر گـرفته وقـتـی که میلـرزیـد در زیـر عـبـایی روی لـبـانـش ذکـر یـا حـیـدر گـرفـتـه باشـد تـراوشهـای لـعـلـش در ولادت وحیِ الـهـی را کـه پـیـغـمـبـر گـرفـتـه زمـزمـۀ نام عـلـی را هـر که بـشـنـیـد ایـن ذکـر را تـا لـحـظـۀ آخـر گـرفـتـه اسـتـاد جـبـریـل امـیـن تنـهـا علـی بود در قـبـر میگـویم فـقـط مولا علی بود دین نـبـی، حُـبّ و تــولای عـلـی بـود مـهـر جـمـال و روی والای عـلی بود گویا نظـر بر وجه حق میکـرد طـاها وقـتی که مشـغـول تمـاشـای عـلی بود گـر کاروانها حُسن یوسف را شنـیدند یوسف خودش سرمست سودای علی بود آنچه که جبـریل از طـریق وحی آورد وقـت ولادت روی لـبهای عـلـی بود وصفی که قرآن هم ز وَجهالله میکرد وجـهالـهـی از روی زیبـای عـلی بـود گـفـتا پیـمـبر معـنی ایـمان چـنین است ایمان همان حُبّ امیر المـؤمنـین است
: امتیاز
|
عید مبعث پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ( تضمین غزل حافظ)
چو بر اریکه سوار آن یگانه فارسْ شد پیاده یوسف و یعقوب و نوح و یونس شد بـزرگ مـکـتب تـوحـیـد را مؤسس شد سـتـارهای بدرخـشـید و مـاه مجـلس شد دل رمـیـدۀ مـا را انـیـس و مـونـس شد قدم نهاد به خاک احـمد فـرشته سرشت گرفت گلشن هستی طراوتی چو بهشت به مزرع دل عـشاق تخم عاطـفه کشت نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غـمـزه مسئله آمـوز صد مدرٌس شد بـسـوی او زده پَـر مــرغ فـکـرت اُدبـا بـه خـوی او گـرویـده بُـتــان پـاک قـبـا ز روی او شده شرمنده مهر و مه عجبا به بوی او دل بیـمار عـاشـقان چو صبا فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد یگـانه گـوهر گـنجـیـنۀ طـریقـت اوست امیر کشور عشق است و دولتش نیکوست شکوه معجزه را بنگر و مگو جادوست بصدر مِصطَبَهام میکشاند اکنون دوست گدای شهـر نگه کن که میر مجـلس شد به بام عـرش، ملائک زدند پرچم نـور شد از تجلّی او چـشم بت پرستان کـور بگو به غصّه و غم دور باش از ما دور طربسرای محبت کـنون شود معـمور که طاق ابـروی یـار منَـش مهـندس شد دهـد منـادی غـیب از فـراز عـرش نـدا رسید مظهر حق رکن دین و میـر هُـدا به پاس مقدمش ای جرعه نوش پاک ردا لب از تـرشّـح می پـاک کن برای خـدا که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد بیا بنـازمت ای شـهـسوار عرصۀ جود بخـوان تـرانۀ پُر شـور حمد یا محـمود تو در قیام و ملائک به سجدهاند و قعود کرشـمۀ تو شـرابی به عـاشـقان پـیـمود که علم بیخبر افتاد و عقـل بیحس شد فـرشته آمد و بگـریخـت دیو با خواری به جـمع دلـشـدگـان مژده داد و دلداری شـدم بـه رغـم رقـیـبـان غـلام دربـاری چو زر عـزیز وجـودست نظم من آری قـبـول دولـتـیان کـیـمـیـای این مـس شد به عاشقـان خبر وصل دوست برسانـید سرود گـرم محبت ز نای جان خـوانـید به مقدمش چو «کلامی» گلی بیفـشانید ز راه میـکـده یـاران عـنان بـگـردانـیـد چرا که حافظ از این راه رفت و مُفلس شد
: امتیاز
|
عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
آمد از یـثـرب نـدای اقـرأ روح الامـیـن آیههای نور نازل گشته بر، کهفالحصین سـجـده بر مـحـراب ابـروی محـمد آمده خـتم آل المـرسلین از یثـرب احـمد آمده جـمله ارکان جهـان استاده بر فرمان او آیـههای عـشق نازل شد به جان جان او از حرا باران رحمت میرسد اینک، بخوان بسم ربک، بسم ربی، بسم رب دو جهان هل أتی را جرعه جرعه، نوش جانت میکنند نرم نرم اینک به خالق، آیه خوانت میکنند مور شد ملک سلیمانها به خاک پای تو نـور شـد «إقـرأ» مـیان آیـۀ لـبهـای تو از حرا "إقرأ" به گوش آمد، جهان آواز کرد جبرئیل امشب به بوی پیرهنت پرواز کرد خلعـت پیـغـمـبری باشد مـبارک بر شما رحـمـة للعـالـمین از یثرب آمد سوی ما چشمۀ توحـید لبهای تو جـوشیدن گرفت آیههای رحمت و رأفت خروشیدن گرفت آسـمـانها نـور پـاشـیـدنـد بـر نـور خـدا منجلی شد کوه نور امروز، از غار حرا سفره دار خالقی و دست تو حاجت رواست آیههای روشن تو، جلوۀ شمس و ضحی ست عید مبعث، شد طلوع فجر ختم المرسلین احـمد آمد تا که باشد رحـمت للعـالـمـین
: امتیاز
|
عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
صدا چندین و چندین بار میپیچید میپیچید در آن ابعاد کم، بسیار میپیچید میپیچید که إِقْـرَاء یا محمد یا محمد یا محمد؛ هان صدا در لا به لای غار میپیچید میپیچید بخوان با نام رب خویش؛ من خواندن نمیدانم صدا در گوش با اصرار میپیچید میپیچید به پایش نـوح میافـتاد، ابراهـیم میافتاد به دورش حیدر کرار میپیچید میپیچید محمد آمد از غار حرا اما هنوز آن صوت میان کـوه با تکـرار میپیچـید میپیچـید همان طوری که میآمد عبا مثل گیاهی سبز به پای مرد پیچک وار میپیچید میپیچید و تا گردد فدایی رسول الله، چون عالـم به دور فرق او دستار میپیچید میپیچید و الـلـهـم بـا تـاکـیـد بـر آل مـحــمـد هـم در آن شب در دل اذکار میپیچید میپیچید محمد آمد و حیدر بغل واکرده و تا صبح دمـادم یـار دور یـار میپیچـید میپیچید و چون که شد علی نقطه برای باء بسم الله نبی دورش چنان پرگار میپیچید میپیچید
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
سوز مناجـات تو پُـر کرده زمان را آتش زده داغت دل هـفت آسـمـان را بغضی نشسته در گلویت مثل حـیدر داری بخاطر درد خار و استخوان را
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام موسی کاظم علیهالسلام
ای که تـسبـیـحِ هـمه اهـلِ دعـایی آقا هـفـتـمـیـن پـلّـۀ پــروازِ خــدایـی آقـا آیـنــه دارِ رُخِ شــیـــرِ خــدایــی آقــا پـارهای از جـگـرِ خـیـرِ نـسـایـی آقـا پـسرِ حـضرت صادق چقَـدَر والایی کوه احسان، یمِ رحمت، پسرِ زهرایی دمِ تو عـینِ مـسیحـاست خـدا میداند نَفَـست اصلِ مـداواست خـدا میدانـد هنرت رخنه به دلهاست خـدا میداند نامت ای یار چه زیباست خدا میداند حضرت عشق همیشه کرمت پا برجا تا خودِ حـشر الهـی عَـلَـمت پا بـرجا بابِ حاجات بده حاجـتِ ما را امشب حضرت نور بده عزّتِ ما را امشب کسل هـستـیم بـده هـمّتِ ما را امشب گرچه پـستـیم بده قـیمت ما را امشب ما فـقـیرانِ جهـان را بپـذیـر آقـاجان مرحمت کن ز گدا دست بگیر آقاجان در سرم حال هواییست هواییِّ حرم قـسـمتـم کن که بیـایم به گـدایّیِ حرم کاظمین ست و یقین عطرِ خدایّیِ حرم کی شفـایـم بـدهـد خـاکِ دوایّیِ حـرم برسان تذکـرهای جانِ رضا یا مولا کی ببینم حرم و صحن و سرا یا مولا بـه عـنایاتِ تو سوگـند شکـایت دارم خـسته جـانم بخـدا میـلِ هـدایت دارم از تو درخواستِ یک برگۀ دعوت دارم ببرم شهرِ خودت شوقِ زیارت دارم یـا امـامُ الـفـقــرا فــقـرِ تـمــامــم آقــا نـوکـریِّ تـو نـمـوده ست بـنـامـم آقـا
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
او که بـاران به دلِ ابر بهـاران میداد به لبِ تـشـنـۀ هر بـادیـه بـاران میداد مثل گلهای بهاری که پُر از عطر خداست نفسش، روح به احـوال پریشان میداد خشم خاموشِ زبانش، به جهان درسِ حیا صبر او حوصله بر موسیِ عمران میداد روزه بود و همه روزه به دعا میپرداخت دم به دم با نفسش بوسه به قرآن میداد مثل خورشید که مهرش همه جا میتابد با نگـاهش به زن مـفـسده ایمان میداد بـا وجــودِ ســتــمِ وافــرِ زنــدانـبـانَـش وقتِ افطار به او هم رطب و نان میداد ابرها از غـم سنـگـین دلـش میگـفـتـند اشک هایش به زمین صبر فراوان میداد دلِ سجـاده هـم از غـربت او مینـالـید موجِ اشکش خبر از روضۀ پنهان میداد ولی افـسوس که این قـوم نمیفـهـمیدند باب حاجات به زندانِ جـفا جان میداد با تـمام بـدیاَم او چه کـریـمـانه صفت غزلِ سادۀ خود را به "مزینان" میداد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
این طور اگر در غل و زنجـیر اسیری جرمت فقط این است که از نسل غدیری امروز تو دیروز کسی غیر علی نیست در بنـد هـم ای مـرد سرافـراز امیـری حکم تو همان حکم رسول است بلاشک شـأن تو هـمان شأن وصیی و وزیـری عـالم هـمه در بند تو هـستـند و گرفـتی هر گوشه چشمت دو سرا را به اسیری در بارش رحمت به سر این همه محتاج از جـنـس نـگـاه تـو نـدیـدیـم نـظـیـری محفوظ شد از رنج و بلا شیعه به لطفت چون فـاطمه فکـر همهای خیر کـثیری جز اینکه به دسـتان کـریـمت شده دارا از خـانـۀ تـو رد نـشـده هـیـچ فـقـیـری رفـتار تو معـلـوم کند خـوف و رجا را قـربـان کـلامت که نـذیـری و بـشیـری از نالـۀ جـانـسوز تو در گـوشۀ زنـدان پیداست که از جان به لب آمده سیـری پــا راه نـــدارد دو قـــدم راه بــیــایــی هر قـدر اگـر دسـت به دیـوار بگـیری در چشم تو تاریکی زندان شد اگر تار از ضربۀ سیلی ست نه از کثرت پیری این پـیـرهـن پـاره بـرازنـدۀ تو نـیـست شایـسـتۀ پیـراهـنی از جـنس حـریـری از بس که نحیف است تنت، موقع سجده مـانـنـد عـبـایی که رهـا بـین مـسـیـری
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
امشب شب شهادت موسیابن جعفر است یعنی شب زیارت موسیابن جعفر است در حـیرتم ز غـربت آن هـفـتـمین امام زندان گواه غربت موسیابن جعفر است از دامنش بگیر که باب الحوائج است این منصب از جلالت موسیابن جعفر است یک چشم او به مشهد وچشم دگر به قم اینجا دو تا امانت موسیابن جعفر است شبها به کـنج محبس و راز و نیاز او اوج نشان عزت موسیابن جعفر است هرگز به شکوه لب نگشود از جفای دهر این درس استقامت موسیابن جعفر است گـفتم به دل کجا ببـرم درد خود بگـفت آنجا ببر که هیئت موسیابن جعفر است آنکه تو را کـشانـده به این محفـل عـزا دارم یقین که دعوت موسیابن جعفر است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
هر دم و بازدمـش آیـه و تکـبیـر فقط بگـذارید کـند سـجـده دلـی سـیـر فقط بعد این سجده اگر خواست ببندد قامت ضرب شلاق نبـندیـد به این پـیر فقط این عبا نیست که افتاده زمین پیکر اوست مانده از قاب تنش، سایۀ تصویر فقط پلک او حوصلۀ بار ندارد زخمی است مژه میریزد از این اشک سرازیر فقط در سیه چال سر از سجده که بر میدارد کاش جـایی نکـند گـردن او گـیر فقط انحـنـای کـمـرش بیـشتـر از قبل شده بالـش زیـر سـر او شده زنجـیـر فقط کاشکی موقع دفـنش بدنش را نکـشند یا بگـیـرند تنـش را همه از زیر فقط یک نفر هفت کفن داشت ولی کرببلا یک نفر شد کفنش نیزه و شمشیر فقط
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
شیعیان وقت عزا شد، مصطفیٰ نالان شده در غمِ موسی بن جعفر، فاطمه گریان شده گشته مسموم از رُطَب، با جَبر هارونِ لعین در، درونِ سینهٔ تنگـش نَفَـس پنهان شده نالهٔ اهل سـما پـیچـیـده در گـوش زمـان گوئیا هـفت آسمان در ناله و افـغان شده نوحهخوان گشته ملائک، عرشیان در آه و وا چون غریبی کُشته در مُلکِ غریبستان شده لـحــظـههـای آخــرِ آن سـیّـدِ والامــقــام واژهٔ غربت زِ قربش، واله و حیران شده چونکه کاظم غرقِ در حمد الهی گشته وُ ذکر و نجوایِ لبَش، یا حَیُّ و یاسبحان شده ناگـهـان پـیـکِ اَجَـل آمـد به بـالـین امـام خیره برسمتِ بقیع، آن خسروِ خوبان شده زد صدا مادر بیا، من هم غریبم چون حسین وامـصیبتْ قـتلگـاهم، گـوشهٔ زندان شده چشمم از زهرِ ستم تار و دلم در پیچ وتاب پیکـرِ تبدارم از ظلم و جـفا بیجان شده (فیضیا) ختمِ مصیبت کن، دلم آتش مَزَن مادرش زهرا به بالینِ پـسر مهـمان شده
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
شـانههای آسـمان لـرزید از بـار غمت دیدۀ افـلاکـیـان شد ابـر خـونـبار غمت عرش حق زد ناله و افتاد بر روی زمین خُرد شد ارکـان آن در زیر آوار غمت پیکرت تشیع شد بر دوش زخمی نسیم شد مشام عرش پُر از عطر سرشار غمت عرش حق شد کاظمیه، نوحه خوان شد جبرئیل تا طـنین انـداز شد امروز اخـبار غمت آسمـانها زیر تابـوتت کـمر خم کردهاند ریخـتـند افلاکـیان در پای دیوار غـمت حـنجـر مرثـیهام زخمی داغ روضهات پیکـر شعـرم اسـیـر درد بسیار غـمـت میتوان دیوان نوشت از جوهر اشک شما صد غزل مرثیه شد در بین آثار غمت رشـتۀ عـشق تو را بین کـلافی بـستهام تا که باشم مـوجب گرمی بازار غـمت مدخل باب المرادت پنجره فولاد ماست تذکره میخواهد امشب این گرفتار غمت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیهالسلام
سـلام حـضـرتِ دلـدارم اَیُّـهَـاالکاظم سـلام حق به تو ای یـارم اَیُّهَاالکاظم گدایت آمده مضطر دوباره اِرحـمنی ای از ازل سر و سالارم اَیُّهَاالکاظم نـشـسـتهام به امـیـد نـگـاه پُر مهـرت غـریقِ در مـحـن و زارم اَیُّهَاالکاظم دوبـاره با نـظـری فـاطـمی عزیزالله تو بـاز کن گـره از کارم اَیُّهَا الکاظم بیا به جانِ رضا جـانـتان پـناهم باش بـبـیـن غـریب و گرفتارم اَیُّهَاالکاظم در این زمانۀ پُر جرم و دلفـریـبیها بـیـا تـو بـاش نـگـهـدارم اَیُّـهَاالکاظم مرا ردم نکن ای بابِ شهر حاجتها اگـرچـه خـادمِ سـربـارم اَیُّهَـاالکـاظم بدون تو به خداوند پوچِ محض هستم گُـلِ هـمـیـشـه بـهــارم اَیُّـهَـا الـکـاظم محـبـتت به خـدا آبرو به من بخـشید تـویـی دلـیــلِ وقــارم اَیُّـهَــاالـکـاظـم دلیلِ عـاشـقیام عـشقِ بیمثالَت شد شـدی تو زیـنتِ اشـعـارم اَیُّهَاالکاظم خـدا کـند که شود خرجِ سفـرهات آقا تــمــامِ دار و نــدارم اَیُّـهَـاالـکــاظــم رسیده فصل عزای تو ای گلِ زهـرا ز مــاتـمِ تـو عــزادارم اَیُّـهَـاالکـاظـم روان شده ز غمت اشک چشم من آقا بـبـیـن کـه ابـرِ بـهـارم اَیُّـهَـاالکـاظـم دوباره گـوشۀ زنـدان جای تو گردید وخـیـمِ حـالِ تـو سـردارم اَیُّهَاالکاظم اسیر ضربِ لگدها و ضربت سیـلی شـدی عـزیـز و نـگـارم اَیُّهَـاالکـاظم نمانده از بدنت بر سرت چه آمده است؟ بـگـو امـامِ بـزرگـوارم اَیُّـهَـا الکـاظم مـیـان پـنـجـۀ کُـفّـارِ ظـالـمِ افــتــادی دهـد داغِ تــو آزارم اَیُّـهــَا الـکــاظـم
: امتیاز
|